loading...
(ناگفته هایی از دل)
بهارستان بازدید : 758 یکشنبه 28 فروردین 1390 نظرات (0)
به درگاهی پناه آورده‌ام کز در نمی‌راند

که هرکس را که درمانده‌ست سوی خویش می‌خواند

امید اولی که هر زمان او را رها کردم،

امید آخرم شد نام او را تا صدا کردم

خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش

جهان تاریکی محض است، می‌ترسم، کنارم باش

اگر گم کرده‌ام در این همه بی‌راهه راهم را

تویی که می‌بری سوی سپیدی‌ها نگاهم را

صدایم می‌کنی وقتی صدایم غیرِ آهی نیست

خطابخشی، به اشک و توبه می‌بخشی گناهم را

خداوندا، خداوندا قرارم باش و یارم باش

جهان تاریکی محض است، می‌ترسم کنارم باش
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اشعاروجملات زیباوپندآموز
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 19
  • بازدید کلی : 1,444