loading...
(ناگفته هایی از دل)
بهارستان بازدید : 87 یکشنبه 28 فروردین 1390 نظرات (0)
چه شود به چهره زرد من، نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و ملک جهان تو را
زره کرم چه زیان تورا، که نظر به حال گدا کنی

زتو گر تفقد و گر ستم، بود این عنایت و آن کرم
همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

همه نوشی از می لاله گون، زایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ما که خون، به دل شکسته ما کنی

تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی

تو که هاتف از درش این زمان، روی از ملامت بیکران
قدمی نرفته زکوی آن، زچه رو به سوی قفا کنی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اشعاروجملات زیباوپندآموز
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 1,441